کد مطلب:62514 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:157

سیره عملی امام علی در مشورت











امام علی (ع ) با وجود بهره مندی از اندیشه ای كامل و فكری صائب، از مشورت با دیگران پروا نداشت؛و در كارها با اهل نظر مشورت می كرد.

آن بزرگوار با این كار، مسلمانان و یاران خویش را متوجه اهمیت شورا می كرد و به آنان می آموخت كه به این سیره عمل كنند، و در كارهای خویش ‍ همواره با صاحب نظران و اهل تجربه مشورت نمایند. مشورت كردن آن حضرت با یاران خویش موجب می شد كه اندیشه و تفكر در جامعه اسلامی رشد كند، و صاحب نظران و اهل اندیشه جایگاه واقعی خویش را بیابند.

مشورت باعث الفت اجتماعی و پیوند مردم می شود، روحیه انفعال و انزوا را از بین می برد، به مردم و نظرات آنان اعتبار می دهد، و روحیه مسئولیت پذیری و شركت در امور جامعه را در میان آنان تقویت می كند.

امام علی (ع ) به یاران خویش سفارش كرده است كه از مشورت دادن به ایشان پروا نكنند و همواره نظرات خود را به ایشان منتقل نمایند. آن حضرت خطاب به اصحاب خویش می فرماید:

فلا تكفوا عن مقالة بحق أو مشورة بعدل؛[1] از گفتن سخن بحق یا مشورت عادلانه، خودداری نكنید.

همچنین در نامه ای به سران سپاهش می نویسد:

من عبدالله علی بن ابی طالب امیر المؤ منین الی أصحاب المسالح، اما بعد فان حقا علی الوالی الا یغیره علی رعیته فضل ناله، و لا طول خص به، و ان یزیده ما قسم الله له من نعمه دنوا من عباده و عطفا علی اخوانه. الا و ان لكم عندی الا احتجز دونكم سرا الا فی حزب، و لا اطوی دونكم امرا الا فی حكم؛[2] از جانب بنده خدا- علی بن ابیطالب، امیر مؤ منان- به نیروهای مسلح و مرزبانان. اما بعد: بر والی و زمامدار حق است كه اگر مالی فراوان به او رسید، یا نعمتی مخصوص وی گشت، او را دگرگون نسازد؛ و این نعمتی كه خداوند به او ارزانی داشته است، باید هر چه بیش تر او را به بندگان خدا نزدیك و نسبت به برادرانش رئوف و مهربان سازد. آگاه باشید! حق شما بر من این است كه جز اسرار جنگی هیچ سری را از شما پنهان نسازم، و در اموری كه پیش می آید، جز حكم الهی، كاری بدون مشورت شما انجام ندهم.

بنا بر تصریح این نامه، امام علی (ع ) نظر خواهی از سران سپاه و مشورت با آنان را از جمله حقوق آنان و نیز وظیفه خود دانسته، و بر آن تأكید می كند. آن حضرت در كارهایی كه به مردم مربوط می شد با آنان مشورت و از آنان نظر خواهی می نمود.

در این قسمت به بیان برخی موارد می پردازیم كه آن حضرت با اصحاب و یاران خویش مشورت می كرد.

از نمونه های مشورت آن حضرت با یاران خویش نظر خواهی ایشان از مهاجرین و انصار قبل از جنگ صفین است. آن بزرگوار، قبل از این كه آهنگ شام كند، مهاجرین و انصار را فرا خواند و پس از حمد و ثنای الهی فرمود:

قد عزمنا علی المسیر الی عدونا و عدوكم فأشیروا علینا برأیكم؛[3] ما قصد حركت به سوی دشمن خود و شما را داریم؛پس نظر مشورتی خود را به ما ارائه دهید.

نمونه دیگری از سیره عملی حضرت علی (ع ) در مشورت، رایزنی ایشان با عبدالله بن عباس در مورد طلحه و زبیر می باشد. این دو نفر با امیر مؤ منان بیعت كرده بودند و انتظار داشتند كه علی (ع ) آن ها را در كارهای حكومت شریك خود كند، و در تمام امور با آن ها مشورت نماید. همچنین این دو نفر امیدوار بودند كه یكی را استاندار بصره و دیگری را استاندار كوفه قرار دهد، و همان گونه كه در زمان عثمان، سهم بیش تری از بیت المال نصیب آن ها می شد، آن حضرت نیز آنان را بر دیگران ترجیح دهد، و سهم بیش تری از بیت المال مسلمانان برای آنان در نظر گیرد.

امام علی (ع ) در نخستین روزهای خلافت خود، سیاست رسمی خویش را اعلام كرد، و به مردم فهماند كه در صدد احیای روش و سیره پیامبر گرامی اسلام (ص ) در تقسیم عادلانه بیت المال است. آن حضرت در روز سوم خلافتش دستور داد اموال بیت المال مدینه را محاسبه كردند و مشخص ‍ شد كه به هر نفر سه درهم می رسد. اشراف و بزرگان مدینه به این روش ‍ حضرت معترض شده و از او انتقاد كردند!

طلحه و زبیر از جمله افرادی بودند كه نزد امیر المؤ منین (ع ) رفتند و گفتند: ای امیر مؤ منان! می دانی كه مخارج زندگی در شهر مدینه زیاد است و ما نانخوران زیادی داریم، و آنچه از بیت المال به ما داده می شود، كمبودهای ما را تأمین نمی كند.

حضرت فرمود: از من چه انتظاری دارید؟.

گفتند: از بیت المال آن قدر به ما بده كه نیازمندی های ما را بر طرف سازد.

حضرت فرمود: از مردم بخواهید؛ اگر همه پذیرفتند كه از حق آن ها چیزی به شما بدهم، من این كار را انجام خواهم داد.

گفتند: از مردم چیزی نمی خواهیم و اگر بخواهیم، نخواهند داد.

حضرت فرمود:

فأنا و الله أحری أن لا أفعل؛پس به خدا قسم كه من به این كه چنین كاری را انجام ندهم سزاوارترم.[4] .

علاوه بر این، طلحه و زبیر رسما از امام علی (ع ) خواستند كه آن دو را به امارت كوفه و بصره بگمارد، حضرت فرمود: اگر نزد من باشید، بهتر است.[5] طلحه و زبیر كه دیدند علی (ع ) با خواسته های آنان مخالف است، در میان گروهی از قریش صحبت كردند، و نارضایتی خود را از علی (ع ) اظهار نمودند.

وقتی كه خبر سخنان آن دو به امیر مؤ منان (ع ) رسید، آن حضرت با عبدالله بن عباس، از مشاوران خود، مشورت كرد و به وی فرمود: آیا سخنان آن دو به گوش تو رسیده است ؟.

ابن عباس گفت: آری.

فرمود: نظرت چیست ؟.

عبدالله بن عباس گفت: به نظر من خواهان حكومت هستند؛ زبیر را به امارت بصره، و طلحه را به امارت كوفه بگمار.

حضرت از سخن ابن عباس به خنده آمد و فرمود:

و یحك أن العراقین بهما الرجال و الاموال، و متی تملكا رقاب الناس ‍ یستمیلا السفیه بالطمع، و یضربا الضعف بالبلأ، و یقوبا علی القوی بالسلطان، و لو كنت مستعملا احدا لضره و نفعه لاستعملت معاویة علی الشام، ولو لا ما ظهر لی من حرصهما علی الولایة لكان لی فیهما رأی؛[6] وای بر تو! بصره و كوفه جای مردان و اموال فراوان است، زمانی كه این دو بر گرده مردم سوار شوند، افراد نابخرد را با تطمیع به خود جذب كرده و افراد ضعیف را گرفتار بلا و مصیبت می نمایند، و بر مردم قوی با زور مسلط می شوند. اگر من می خواستم كسی را به خاطر نفع و ضررش به كار گیرم، معاویه را بر شام می گماردم؛و اگر نبود كه حرص آن دو بر حكومت برای من آشكار شده است، نسبت به آنان نظر موافقی پیدا می كردم و ممكن بود كه از آنان در مناصب حكومتی بهره ببرم.

از دیگر مواردی كه امام علی (ع ) از تصمیم گیری در مورد آن به مشورت با اصحاب و یاران خود پرداخت، چگونگی برخورد با ناكثین (پیمان شكنان ) بود.

مدتی پس از بیعت مردم مدینه با امام علی (ع )، گروهی از بنی امیه و عده ای از كسانی كه با آن حضرت بیعت نكرده بودند، از مدینه به مكه پناه بردند. طلحه و زبیر نیز كه آینده سیاسی خود را تاریك می دیدند، و از امتیازات مالی دوران عثمان محروم شده بودند (و با نقشه معاویه[7] بوی حكومت و خلافت به مشام آن ها خورده بود) تصمیم گرفتند كه خود را به مكه رسانده و به دیگر مخالفان ملحق شوند. از این رو، به بهانه انجام مراسم عمره از حضرت علی (ع ) اجازه گرفتند تا به مكه بروند.

عایشه نیز در مسیر مكه به مدینه، وقتی كه دانست حضرت علی (ع ) به خلافت رسیده است، به مكه بازگشت و به حجر اسماعیل پناه برد. عایشه با سخنرانی هایی كه علیه امام علی (ع ) و به بهانه خونخواهی عثمان به راه انداخت، توانست عده زیادی از ورشكسته های سیاسی و گروهی از بنی امیه را جذب كند. وی برای این كه تنها نباشد و بتواند جمعیت بیش تری گرد خود جمع كند، نزد ام سلمه همسر گرامی رسول خدا (ص ) رفت تا او را نیز با خود همراه كند؛ لیكن ام سلمه گفت: تو برای خونخواهی عثمان قیام كردی، در حالی كه یكی از مخالفان سر سخت وی بودی. ام سلمه همچنین عایشه را از مخالفت با امام علی (ع ) برحذر داشت، و به بیان برخی فضایل آن حضرت پرداخت و گفت: ای عایشه! تو از پیامبر شنیدی كه فرمود:

علی خلیفتی علیكم فی حیاتی و مماتی فمن عصاه فقد عصانی؛علی جانشین من بر شماست، در زمان حیاتم و پس از مرگم، پس هر كس با او مخالفت كند با من مخالفت كرده است. آیا به این سخن پیامبر گواهی می دهی ؟ گفت: آری. عایشه از ملاقات خود با ام سلمه نتیجه ای نگرفت، از او دور شد و تصمیم گرفت همراه طلحه و زبیر و نیز بنی امیه و مخالفان علی (ع ) به سوی بصره حركت كند.

امیر مؤ منان (ع ) پس از اطلاع از حركت بیعت كنندگان به سوی بصره، ابن عباس، محمد بن ابی بكر، عمار یاسر و سهل بن حنیف را فرا خواند و آنان را از حركت این گروه آگاه كرد، و با آنان به مشورت پرداخت.

محمد بن ابی بكر گفت: ای امیر مؤ منان! آن ها چه می خواهند؟.

حضرت تبسمی كرد و فرمود: آن ها به خونخواهی عثمان برخاسته اند.

محمد بن ابی بكر گفت: به خدا سوگند كسی جز آن ها عثمان را نكشت.

سپس امیر مؤ منان (ع ) فرمود:

اشیروا علی بما أسمع منكم القول فیه؛اكنون نظر خود را در این باره بگویید تا بشنوم.

عمار گفت: رأی درست این است كه به جانب كوفه حركت كنیم؛مردم آن جا پیرو ما هستند و این قوم آهنگ بصره دارند.

ابن عباس گفت: ای امیر مؤ منان! نظر من این است كه نخست كسانی را به كوفه بفرست تا برای تو بیعت بگیرند؛ و نامه ای به ابو موسی اشعری (حاكم كوفه ) بنویس كه بیعت كند؛ سپس به طرف كوفه حركت كنیم و پس از رسیدن به كوفه، پیش از آن كه آن قوم به بصره برسند به سرعت اقدام كنیم؛همچنین باید نامه ای به ام سلمه بنویسی كه همراه تو حركت كند.

امیر مؤ منان (ع ) فرمود: من خود با كسانی كه مرا گمراهی می كنند به تعقیب ایشان در مسیر می پردازیم؛اگر در راه به آنان برسم، آن ها را می گیرم و اگر به آنان نرسیدم به مردم كوفه نامه خواهم نوشت و از شهرها نیروی كمكی خواسته و به سوی آنان خواهم رفت؛اما در مورد ام سلمه، من بیرون آوردن او را از خانه اش سزاوار نمی بینم؛هر چند كه آن دو مرد (طلحه و زبیر) نسبت به عایشه چنان رفتار رفتار كردند.[8] .

یكی دیگر از مواردی كه حضرت علی (ع ) به مشورت و رایزنی با اصحاب و نزدیكان خویش پرداخت، قضیه قیس بن سعد استاندار مصر است. قیس بن سعد، از شیعیان امیر مؤ منان (ع ) و از مشاوران و خیرخواهان آن حضرت، و نیز فردی شجاع و با تجربه بود؛ از نظر زهد و دینداری نیز مقامی پس بزرگ داشت؛در هنگام عبادت خاضع و خاشع بود و با حضور قلب و توجه به خدا نماز می گزارد.

همچنین قیس به زیركی، كاردانی و دوراندیشی مشهور، خود نیز به این زیركی و تدبیر برتر خویش واقف بود و می گفت: اگر نه این بود كه از رسول خدا شنیدم كه می فرمود: دارنده مكر و حیله در آتش است؛من از مكارترین افراد این امت بودم. همچنین می گفت: اگر اعتقاد اسلامی من نبود، حیله ای می ساختم كه هیچ عربی تاب مقاومت در مقابل آن را نداشته باشد.

حضور فردی زیرك و دوراندیش و طرفدار سرسخت حضرت علی (ع ) همانند قیس در مصر برای معاویه و یارانش دشوار بود؛ زیرا امكان داشت كه حضرت علی (ع ) همراه مردم عراق و قیس همراه مردم مصر، به طرف شام رفته و با معاویه درگیر شوند. بنابراین، معاویه تصمیم گرفت كه قیس را بفریبد. برای عملی ساختن این نیت، نامه های متعددی برای قیس نوشت و سعی كرد كه او را فریب دهد؛ لیكن زیركی و فراست قیس بیش تر از این بود كه فریب معاویه را بخورد.

معاویه وقتی كه از فریب دادن قیس مأیوس شد و حیله های او برای دور ساختن قیس از حضرت علی (ع ) نتیجه ای نداد؛ به حیله دیگری متوسل شد. حیله جدید معاویه، پخش شایعه در خصوص تغییر عقیده قیس بود. معاویه به دروغ به مردم شام گفت: قیس با شما هم عقیده شده است. او را به خیر یاد كنید و دشنامش مدهید، و مردم را از نبرد با او باز دارید. او از پیروان ما است، و نامه هایش كه شامل خیر اندیشی های نهانی او می باشد، به ما می رسد. سپس نامه ای از قول قیس جعل، و در حضور مردم شام قرائت كرد.

هنگامی كه معاویه نامه جعلی خود را به نام قیس برای مردم شام خواند، در سرزمین شام شایع شد كه قیس بن سعد با معاویه صلح كرده است. نیروهای اطلاعاتی امیر مؤ منان (ع ) كه در شام بودند این خبر را به ایشان گزارش دادند. آن بزرگوار از این مطلب تعجب كرد؛ زیرا برای آن حضرت مشكل بود كه بپذیرد قیس بن سعد با معاویه صلح كرده است. از این رو تصمیم گرفت در مورد این مسأله با برخی از نزدیكان خویش مشورت كند. بدین منظور امام حسن (ع ) و امام حسین (ع ) و محمد بن حنفیه و عبدالله بن جعفر را فرا خواند، آن ها را از مطلب آگاه كرد و از آن ها نظر خواست.

عبدالله بن جعفر گفت: ای امیر مؤ منان! مشكوك را رها كن و غیر مشكوك را جانشین آن ساز، و قیس را از مصر عزل فرما.

امام علی (ع ) فرمود: انی و الله ما أصدق بهذا علی قیس؛به خدا قسم من این مطلب (صلح قیس با معاویه ) را تصدیق نمی كنم.

عبدالله بن جعفر گفت: قیس را عزل كن. اگر آنچه گفته شده (صلح با معاویه ) راست باشد، در صورتی كه او را عزل كنی از تو جدا نخواهد شد.

حضرت فرمود: آری آن ها (انصار) چنین هستند.

در نهایت با این كه امیر مؤ منان (ع ) به قیس اعتماد داشت؛لیكن شایعه همكاری او با معاویه به گونه ای رواج یافت كه مردم كوفه به امام علی (ع ) گفتند: قیس خیانت كرده است و باید او را بر كنار كنی! .

حضرت فرمود: من بهتر از شما قیس را می شناسم؛او خیانت نكرده است.

مردم كوفه گفتند: ما راضی نمی شویم و باید قیس را بر كنار كنی!

علاوه بر این، قیس در مورد چگونگی بر خورد با عده ای از مردم، كه از بیعت با حضرت علی (ع ) امتناع می كردند، نظر خود را به اطلاع آن حضرت رساند؛ لیكن ایشان دستور دیگری داد؛ ولی قیس بر نظر خود پا فشاری كرد و از انجام دادن دستور آن حضرت، سرپیچی نمود.

این دو مسأله باعث شد كه امیر المؤ منین (ع ) بر غم اطمینان و اعتمادی كه به قیس داشت، او را از استانداری مصر عزل، و محمد بن ابی بكر را به جای او منصوب نماید. البته قیس وفاداری خود را به خاندان عصمت و طهارت در طول دوران حكومت امیر المؤ منین (ع ) و خلافت امام حسن مجتبی (ع ) ثابت كرد و به منزله چهره ای برجسته، كه فریب معاویه را نخورد و همیشه در مسیر ولایت و صراط مستقیم گام نهاد، شناخته شد.









    1. نهج البلاغه، خطبه 216.
    2. همان، نامه 50.
    3. بحار الانوار، ج 32، ص 397.
    4. همان، ص 32.
    5. شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 17.
    6. دینوری، عبدالله بن مسلم بن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج 1، ص 52.
    7. معاویه پس از آن كه مطلع شد گروهی در مدینه با حكومت حضرت علی (ع ) مخالفند، و وقتی اظهارات طلحه و زبیر به وی رسید، دانست كه طلحه و زبیر به خاطر این كه از امارت محروم هستند، آرام نخواهند نشست. از این رو در صدد توطئه و تحریك مخالفان حضرت علی (ع ) بر آمد، و به برخی از آنان نامه نوشت، و آنان را به مخالفت با حضرت علی (ع ) و رسیدن به قدرت تحریك كرد. در نامه هایی كه برای طلحه و زبیر نوشته بود، پس از شمردن فضایل آن ها، نوشت: من برای تو و دوستت از مردم شام بیعت گرفتم و هر كدام از شما كه زودتر برای وحدت مردم و كسب قدرت قیام كند و نزد ما بیاید، امام و پیشوا خواهد شد و بعد از او دیگری امام خواهد شد....
    8. سیمای كارگزاران علی بن ابی طالب امیر المؤ منین (ع )، ج 2، ص 307.